آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

همچنان بی خانمان

سلام دوستای عزیز و مامانای مهربون.شرمنده ام که نمی تونم بهتون سر بزنم. پسر گلم خوبی آقا؟ همچنان بی خانمانیم. امان از بدقولی های کارگرا. اگه خدا بخواد درصدد گرفتن شما ازشیرم. وای وای که صدتا زبونم لال آقا معتادا رو ترک می دادم از شیر گرفتن شما راحتتره. روزا دایم درحال بهونه گیری و جیغ زدنی. از یه خانومی شنیدم آبلیمو ونمک چاره کاره. فعلا که خیلی پیشرفتی نداشتی.تنها تونستم بین روزتو کم کنم. خدا رحم کنه. طفلک همسایه های آنا جون با این جیغ زدنای شما.  
25 آذر 1390

خبری بسیار کوتاه برای مردی بزرگ!!!

خبر کوتاه بود : ” با کمال تاسف اطلاع یافتیم که آقای دکتر محمد مصدق سحرگاه امروز پنج شنبه در ساعت 5/4 بامداد 14/12/1345 در سن 87 سالگی در اتاق شماره 62 بیمارستان نجمیه تهران زندگی را بدرود گفت. “ خبری بسیار کوتاه برای مردی بزرگ!!! سالنامه سازمان اطلاعات انگلیس در سال 1995 درباره اش منتشر کرد: خسارتی که وی به انگلستان وارد کرد از خسارتی که هیتلر در جنگ دوم جهانی به انگلستان وارد کرد بیش تر بود، معترف هستیم که انگلستان در برابر مصدق شکستی بی سابقه را متحمل شد. اولین نفر که با لایحه کاپیتولاسیون در ایران مخالفت کرد. اولین ایرانی فارق التحصیل در دکتری حقوق. امتیاز حق شیلات و کشتیرانی در دریای خزر را از شوروی ب...
7 آذر 1390

تقدیم به بابایی مهربون

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محضه کنارم هستی و بازم بهونه هامو می گیرم میام دستاتو می گیرم یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی می میرم می دونم که یه وقتایی دلت می گیره از کارم روزایی که هواسم نیست بگم دوستت دارم     این ترانه رو که خیلی عاشقشم تقدیم می کنم به بابایی گلت که می دونم این روزا خیلی باعث ناراحتیشم. اما بابایی همیشه هوای دلمو داره. با همه اینکه مامان جون هنوز خوب نشدن. با همه اینکه این روزا خیلی درگیره خونه شده و خسته شده و بی خواب. اما شب با همه خستگیش بای حرفام میشینه تا مبادا من کمبودی از نبودنش حس کنم. اما من می دونم یه خانوم غرغرو و بی حوص...
2 آذر 1390

حسنی نگو یه دسته گل

مامان بهت سلام می کنه یه سلام گرم توی هوای سرد و زمستونی باییزی از خونه خاله جون نسرین ماهمچنان بی خونه و دربدریم عزیزم خدا بدرجونو آنا جونو نگ داره که حالا میفهمم بی خونه ها چی میکشن دیشب بابایی بردمون خونه رو دیدیم تا حدودی کارا بیش رفته اما هنوز هنوزه نمیشه ساکن بشیم دلم واست تنگ شده بود. کلی حرف دارم اما امکانات ندارم. دلم می خواست واست عکساتو بذارم که بازم امکانات ندارم و همین.   کلی بیشرفت کردی. سیدی حسنی رو کهمی ذارم خودت شعرشو دست و با شکسته می خونی: اننی نه نه بابا اموم نه نه قربونت بشم بازم برمی گردم عید غدیر خونه خاله جون نوشین رفتیم دیدن عمو جون سعید که سیدین واسه خودشون به به ببین چه ع...
2 آذر 1390
1